Search
دسته‌بندی نوشته‌ها

پول بهتر است یا کار؟

“من با روزی چهار ساعت کار، ماهانه سه میلیون تومان درآمد دارم و راضی‌ام. مشکل اینجاست که برای فعالیت بیشتر انگیزه ندارم، مشتری جدید تماس می‌گیرد اما علاقه‌ای به انجام سفارش وی ندارم”

این سوالی بود که یکی از جوان‌ترین دوستانی که در کلاس مدرسه بازاریابی تبریز حضور داشت، مطرح کرد. این سوال، یکی از مهم‌ترین چالش‌های فکری خود من را یادآوری کرد. سوالم این بود که مردم پس از تامین نیازهای ضروری، چه انگیزه دیگری برای کارکردن دارند؟ این همه کار برای چیست؟ چرا وقت خود را به استراحت و تفریح اختصاص نمی‌دهند؟

من در خانواده‌ای بزرگ شدم که تمام اعضای آن اهل کار بودند: پدرم نجار، عمویم راننده، دایی بزرگم تاسیساتی، دایی کوچک‌ترم معمار و دایی‌های پدر و مادرم پیمانکار ساختمان بودند. دوروبر ما در لایه‌های اول و دوم فامیل، آدم پولدار وجود نداشت و در لایه‌های دورتر هم اگر بود (مانند همان مرحوم حاجی ضیاء مشهور!) ما ارتباطی با آنان نداشتیم. بنابراین مفهوم کار و تقدس آن، از کودکی در ذهن ما (من و برادرانم) شکل گرفت و به محض اینکه جثه‌یمان برای کار اجازه داد، به تشخیص و اختیار خود و علی‌رغم مخالفت والدین، در تعطیلات تابستان کار می‌کردیم. کارکردن، نوعی بزرگی و اقتدار و صلابت به ما می‌داد و ما را از عالم کودکی دور می‌کرد و ما این را دوست داشتیم.

در نخستین روزهای شروع کار، معمولاً محاسبه‌ای در ذهن هر فرد شکل می‌گیرد که در ساده‌ترین حالت آن ضرب کردن درآمد روزانه در تعداد روزهای ماه و سال و برآورد کل درآمد سالانه و مقایسه آن با قیمت اقلامی مانند زمین و مسکن و خودرو و هزینه‌هایی مانند تحصیل و سفر و ازدواج است. نتیجه این مقایسه‌ها به طرز احمقانه‌ای ملال‌آور هستند و ثابت می‌کنند که در بهترین شرایط درآمدی، حتی اگر یک سال از نور و هوا تغذیه شوی و یک ریال از درآمدت را هزینه نکنی، باز به اندازه هزینه ازدواج یا خرید یک ماشین یا رهن یک آپارتمان درآمد نخواهی داشت. سوال و ابهام و افسردگی از اینجا آغاز می‌شود و آن تقدس ذهنی کار تبدیل به یک اجبار پوچ و بی‌حاصل می‌شود. این نه تنها در ایران که در تمام دنیا رایج است، با این تفاوت که در اغلب اقتصادهای پیشرفته، این را سازماندهی کرده‌اند و با سیستم‌های پرداخت تدریجی، دغدغه‌های فرد شاغل را کاهش می‌دهند.

بزرگترین توسعه‌ای که ذهن من پیدا کرد این بود که با تهیه وام برای خرید کردن الزامات زندگی و بازپرداخت اقساط آن، خود را در مقابل عمل انجام شده قرار دهم تا انگیزه برای یافتن کانال‌های جدید درآمدی داشته باشم. این سیاست بسیار سخت‌گیرانه‌ای است که به بهای کار تمام وقت و فشار طاقت‌فرسا و از دست دادن عمر و جوانی و رفاه و آسایش، نتیجه می‌دهد. اگر کارهای دوران دانش‌آموزی را محاسبه نکنیم، من به طور رسمی از سال ۶۷، هم‌زمان با ورود به دانشگاه،  وارد بازار کار شدم و در سال ۷۹ اولین سری از اقساطم که برای ازدواج و رهن مسکن بود تمام شد. وام‌های دیگری برای رهن دفتر شرکت تهیه کردم که آنها هم در سال ۸۴ تمام شدند و در این بین چاله‌چوله‌های دیگری هم برای خرید مسکن و ماشین کنده بودم که پر شدن آنها تا ۸۶ طول کشید. دقیقاً نوزده سال کار تمام وقت فقط برای انجام تعهدات، نه برای پول. تازه از ۸۶ کار برای پول را آغاز کردم و حاصلش در تبدیل خانه و ماشین و تجهیز محل کار و چند تا مسافرت و … خود را نشان داد.

اما کار برای پول هم چاره‌ی کار نیست. شما تبدیل می‌شوی به ماشینی که هر روز مستهلک می‌شود تا پول بیشتری تولید کند و بعد همان پول را برای تعمیر خود هزینه کند! حکایت از دست دادن سلامتی برای تولید پول و خرج کردن پول برای بازیابی سلامتی!

چاره کار این است که ما برای پول کار نکنیم، پول برای ما کار کند.

این دوست جوان ما که قادر است با چهار ساعت کار روزانه، سه میلیون در ماه تومان کاسبی کند، می‌تواند درآمد خود را به سمت یک سرمایه‌گذاری کوچک هدایت کند. اینجاست که خواهد دید سه میلیون در ماه نه تنها زیاد نیست، بلکه بسیار ناچیز است و باید تلاش بیشتری کند، تا روزی که سرمایه به یک حد بهینه برسد و با مدل تجاری مطلوبی اداره شود. آنجاست که دیگر پول برای وی کار خواهد کرد و او می‌تواند نیازهای خود را به ترتیب اولویت تامین کند.

در سنین کودکی دو برادر می‌شناختم که خانه پدری را به چهل هزار تومان فروختند و هر کدام با بیست هزار تومان راهی تهران شدند. برادر بزرگ‌تر با آن پول خانه خرید و سپس برای تامین مخارج زندگی، به کارگری ساختمان روی آورد. برادر کوچک‌تر با آن پول مینی‌بوس خرید و با درآمد آن به تدریج سه مینی‌بوس دیگر خرید و با فروش آنان یک کارگاه تیرچه بلوک راه‌اندازی کرد و در حال حاضر، برج‌ساز بسیار موفقی است و اکنون کاری جز سرکشی به برج‌هایش ندارد.

در دوران ابتدایی، یک هم‌کلاسی و هم‌محلی داشتم که هر چند از خانواده فقیری بود اما از جهت تیپ و هیکل و طرز تفکر، متمایز بود و در نخستین سال تحصیل در دانشگاه، یک کانون تبلیغاتی موفق در تبریز ایجاد کرد و بعد به تهران مهاجرت کرد. هدف او بسیار شفاف بود: کسب یک میلیارد تومان درآمد تا قبل از چهل سالگی. توجه دارید که تصور این رقم در آن سال‌ها که حقوق ماهانه یک مهندس عمران، ده هزار تومان بود، جاه طلبی بزرگی بود اما او این هدف را تعیین کرد و در چهلمین سالگرد تولد که به دیدنش رفتم، به مبلغی بیشتر از آن رسیده بود و آن را در سه‌جا پارک کرده بود:

  • کم ریسک با بازده کم: خانه و آپارتمان و بانک
  • ریسک متوسط با بازده متوسط: سرمایه‌گذاری در شرکت‌ها و بورس
  • ریسک زیاد با بازده بالا: شرکت خودش

تنها پس از این مرحله هست که طعم آزادی مالی را می‌توان چشید. شما آزاد هستید و این پول است که برده شماست و برای شما درآمد ایجاد می‌کند. چه در بانک خوابیده باشد، چه ملکی باشد که به اجاره‌اش می‌دهید، چه کارگاهی باشد که سودآوری معقولی دارد، چه ماشینی باشد که برایتان کار می‌کند، چه سایتی باشد که به سوددهی رسیده است، چه برندی باشد که به پشتوانه خوش‌نامی و اعتبار، درآمد ایجاد می‌کند و چه هر نوع دیگری از سرمایه‌گذاری که باشد، سود معقولی را متناسب با درصد ریسک خود برایتان تولید خواهد کرد و شما آزادید که با آن هر نیازی را برآورده کنید.

برای پول کار نکنید، بگذارید پول برای شما کار کند تا طعم آزادی را احساس کنید.

حسن اطاعت

چهارم مرداد ۹۳

Leave a comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *